سلام

خوبین؟؟؟

عیدتون پساپس مبارک

    این بار میخوام از مسافرت نوروزیم عکس بذارم ,مسافرت مون نه روز طول کشید شب عید رفتیم

و جمعه این هفته هم برگشتیم لحظه ی تحویل سال هم  توحرم حضرت معصومه بودیم

ولی خیییییییلی خوش گذشت کلی عکس گرفتم حدود 1500 تا

شده بودم عکاس گروه

: بریم سراغ عکسا   

اولین عکسا شکوفه های زیبای شهر قم بود

 اینجا برای ناهار توقف کرده بودیم جای زیبایی بود

یه عکس از مسافران نوروزی قم

حرم مطهر حضرت معصومه

نیم ساعت مونده به لحظه تحویل سال به سمت حرم حرکت کردیم ازدحام جمعیت

خیلی زیاد بود همه ی مردم به یه مقصد حرکت میکردن صحنه ی زیبایی بود

تو پارک نزدیک حرم خانواده هایی رو می دیدم که سفره ی هفت سین شون رو پهن کردن و منتظر تحویل سالن

یه ربع مونده به تحویل سال تو اون ازدحام جمعیت گیر کرده بودیم ده دقیقه پایانی یه بدویی کردم که نگو

ولی آخرش رسیدم به حرم .

 

اینجا  امامزاده ابوطالب علیه السلام هست اگه اشتباه نکنم

اطراف تهران بود اگه می بینین که آرومه به این خاطره که ساعت

یک شب بود , فقط من اونجا بودم روز عیدم بود امامزاده حال و هوای

عیدی داشت .

: پسته های شهر دامغان

بچه ها مسخره میکردن و میگفتن اینا شبیه تخم مرغ هستن تا پسته

وارد شهر زیبای مشهد شدیم

عکسای حرم امام رضا ,  از اینجا خیلی عکس گرفتم

: اینم باغ وحش مشهد

اینجا تو اوج عکاسی حافظه گوشی پر شد تو اون وضعیت نفهمیدم

 چی رو حذف کردم تا دوباره تونستم عکس بگیرم

البته حیوون ها همه شون خواب آلود بودن حوصله ی آدم سر میرفت

تنها چیزی که توجه همه رو جلب کرد نعره یه شیر بود که همه به

سرعت سرش جمع شدن اونقدر ترسناک صدا میکرد که من

حتی از پشت  میله ها هم  ترسیدم

و اما استان گلستان و زیبایی هاش

: اینم خروس شهر نور

و اما این عکس , اینجا تنکابن هست یه رودخونه ای بود که  پرنده ها  اونجا جمع بودن

اینجا یاد نسیم افتادم , فکر کردم اگه اینجا رو می دید  چقدر خوشحال میشد

اینجا یه لحظه دلم خواست که کاش اون کنارم بود

: رامسر

: سواحل زیبای چابکسر

: رودسر

: لاهیجان

: بندر انزلی

اون قلب خوشگل کار دختر داییم بود, خیلی  قشنگ کشیده

: و آستارا

 

 

!!!! پست طولانی تموم شد , نه خداییش پست به این گنده گی دیده بودین

اگه ندیده بودین ببینین

ولی خیلی زحمت داشت  آماده کردن این همه عکس

ایشالا مسافرت های بعدی سعی میکنم کم عکس بگیرم

ولی خودمونیم ها هیچ جایی شهر خودمون نمیشه هر شهری یه ایرادی داشت

شب موقع برگشتن وقتی وارد تبریز شدیم اونقدر هیجان زده بودیم

و دست زدیم و هورا کشیدیم که نگو

پسر داییم گفته بود وقتی وارد تبریز شدیم خاک تبریز رو می بوسم

همین کار رو هم کرد ما هم کلی به خاطرش خندیدم وقتی از ماشین

پیاده شد مثل فوتبالیست ها زمین رو بوسید و رفت

ما هم تو ماشین غش کرده بودیم

خداحافظ تا آپ های بعدی